به گزارش راهبرد معاصر؛ عباس عبدی رئیس انجمن صنفی روزنامهنگاران در شهرآرا نوشت: این روزها اخبار عجیب و غریبی میشنویم. گویی که مدیریت عمومی کشور در برخی یا حتی بسیاری از حوزهها دچار نوعی ثقل سامعه یا کمسویی در بینایی شده است و هر مدیری در حوزه خود به نحوی فرمان میراند که هیچ شخصی با حداقل درایت و فهم عرفی قادر به هضم آن رفتار نیست. نمونهاش سیاست ممیزی است که بر حوزه اخبار و کتاب اعمال میشود که واقعا در نوع خود بیبدیل است و همه اینها در خاطره تاریخی مردم باقی خواهد ماند و آیندگان به ما خواهند خندید.
از یک سو توصیهنامههای عجیب و غریب به رسانهها درباره اینکه چگونه اخبار رویدادهای جاری را منعکس کنند و بازتاب دهند، موجب بیاعتباری هر چه بیشتر رسانههای داخلی شده است. شاید در ۲ دهه پیش این سیاست کارساز بود که مردم از ماجراهای جامعه بیخبر بمانند، ولی امروز که حتی با قطع اینترنت نیز مردم میتوانند به اخبار دسترسی پیدا کنند، چنین سیاستی زیانبار است.
از سوی دیگر درحالیکه خیابان را جوانان بیکار و فقیر حاشیهنشین به تصرف خود درآوردند و در نهایت خسارات بزرگ جانی و مالی از این حضور خیابانی برجا ماند، همچنان عدهای در صدد هستند که با احضار این و آن روزنامهنگار بگویند که چگونه رفتار کنند و مبادا دست از پا خطا شود. نیرویی که توان خود را صرف این کارها کند، بهطور عادی از جایی که حساب نمیکند، ضربه خواهد خورد. این رفتار موجب یادآوری آن تبلیغ مربوط به باز بودن شیر گاز میشود که پدر خانواده متوجه منشأ آن نیست و فرزند بیگناهش را با پسگردنی مجازات میکند!
و اکنون اخبار جسته و گریخته از ممیزی کتاب به گوش میرسد که بسیار عجیب است. متأسفانه شیوه برخورد با ممیزی کتاب نیز شفاف و روشن نیست. اگر مطلبی را باید ممیزی کرد، حتما و حتما باید آن را بهطور رسمی به ناشر منعکس کرد و حتی بهتر است همه این موارد بهصورت رسمی در سایتی مخصوص این کار درج شود تا همه بدانند چه بنویسند یا چه ننویسند، یا اگر اعتراضی دارند شکایت کنند.
در روزهای اخیر خانم نویسندهای توئیت کرده که بررسیکننده کتاب وی اعلام کرده است که: «از طرف اداره کتاب ارشاد به ناشر گفتهاند که کلمات بلوند، موی کوتاه، مدل کرنلی، گلسر ظریف، موهای باز، موی جمعشده پشت سر، گردن باریک، دلپیچه، کلهسیاه، رژ لب، ریزش مو، تار مو، تختخواب و جوجهطلبه را از کل کتابم حذف کنم. اینها تنها بخشی از ابلاغیه آخرین کتابم بود که دیروز دریافت شد».
این موارد فوقالعاده عجیب و غریب است. یک نفر از این خانم پرسیده که آیا ابلاغ رسمی شده است؟ ولی رویه جاری به گونهای است که خیلی شفاف نیست. نویسنده در پاسخ توضیح داده است که اینها را به ناشر اعلام کردهاند و ما میدانیم که ناشر هم جرئت کافی ندارد که موارد را منتشر کند. متأسفانه باید گفت که با شناختی که از دستاندرکاران ارشاد و شخص آقای وزیر وجود دارد، قطعا موافق این اتفاقات نیستند، ولی چطور میپذیرند که چنین دستوراتی از آنجا صادر شود؟ این پرسشی است که باید به آن پاسخ داد.
ممکن است که کل ماجرا نیز رسمی یا واقعی نباشد، ولی تا هنگامی که ممیزی وجود دارد، هر نوع اخباری جعلی نیز واقعی تلقی خواهد شد و کسی نیز مجال یا توان رد آن را ندارد. مدتی است که اخباری از سختگیری در سانسور منتشر میشود. سختگیریهایی که قبلا سابقه نداشته است؛ حتی میگویند مجوزهای صادرشده قبلی هم دوباره بررسی میشود. سختگیری بیشتر یعنی همین نمونههایی که این خانم گفته است.
فارغ از همه این نکات، معلوم نیست که چه اندیشه و ذهنیتی وجود دارد که تا این حد غیرمعقول و غیرمنطقی به جان کتاب افتاده است. این کار فقط میتواند یک علت داشته باشد؛ عصبانی کردن مردم و تحقیر کردن نویسنده و خواننده. تردیدی نیست که چنین رفتاری آگاهانه است و درباره نتایج این رفتار نیز آگاهی کامل وجود دارد.